گلزار شهدای دزفول (شهیدآباد)
سکوت کردی و رفتی مگر رها بشوی/ پدر بسوزد و تو بغض بی صدا بشوی/ تو سرو بودی و هرگز گمان نمیکردم/ میان باغچۀ قاب عکس جا بشوی / عصای پیری بابا بلند شو آخر/ قرار بود برای پدر عصا بشوی / خبر رسید که پا توی کفش مین کردی / عجیب نیست پس از آن نشد که پا بشوی / تمام شهر گمان کرده ذره ذره شدی / که صاحب یکی از نام کوچه ها بشوی / تو نیستی و شکستم ولی اگر باشی / دوباره بدرقه ات میکنم فدا بشوی