مزار شهید محسن حججی
برداشت به امّید تو ساک سفرش را / ناگفته ترین خاطره ی دور و برش را / برگشت، نگاهی به من انداخت و خندید / بوسید در آن لحظه ی آخر پسرش را / برخاسته بود العطش از مجلس روضه / آتش زده بود آه... دل شعله ورش را / پر زد به هوای حرم عشق که شاید / یک روز بریزد همه جا بال و پرش را / آهسته فقط گفت: امان از دل زینب / وقتی که رساندند به مادر خبرش را / این کرب و بلا نیست دمشق است،که هربار / یکجور شکسته دل هر رهگذرش را / آیا تن بی جان تو هم زیر سم اسب... / بگذار نگوییم از این بیشترش را / در راه دفاع از حرم عشق چه خوب است / عاشق بدهد مثل تو صدبار سرش را