پدر و مادر بزرگوار شهید جاویدالاثر عبدالرحیم اندی زاده
به انتظار نشسته است بی ثمر ، پدرت/و چشم دوخته عمری به قاب در ، پدرت/مسافرش برسد بلکه از سفر ، پدرت/نشد که دل بکند از دل پسر ، پدرت/کسی به درب غریبانه زد ، دلش لرزید/ همین که زنگ در خانه ، زد دلش لرزید / به حسرتی که غنوده ست با تو می گوید/ و از غمی که فزوده ست با تو می گوید / از آنچه بعد تو بوده ست با تو می گوید / زبان به روضه گشوده ست با تو می گوید: / “نبود هیچ کسی سینه چاک تر از تو /به جبهه های خدا بی پلاک تر از تو / تو رفتی از تو به جز غصه ی فراق چه ماند؟!/ به جز وسایل آن گوشه ی اتاق چه ماند؟! / و از تو در دل خونین کوچه باغ چه ماند؟! / تو رفتی از تو فقط عکس روی طاقچه ماند/ به اینکه می رسی از گرد راه خوش بین است / به ماجرای غم انگیز چاه خوش بین است / به بازگشتنت از هر نگاه خوش بین است / چنان پلنگ به رویای ماه خوش بین است / از آسمان شبش دست بر نمی دارد/ و هیچ از طلبش دست بر نمی دارد / نداشته ست شبی خواب راحت این شب ها / نیامده ست به او استراحت این شب ها/ نشسته است به کنجی به راهت این شب ها / به عین معجره دارد شباهت “این شب ها” / به خواب دیده شهیدی به شهر می آید / خبر رسیده شهیدی به شهر می آید...