چشمهایش ... (شهید بهداد جعفری نژاد صابر)
تمام حجم زمین، هیچ در برابر تو / چقدر بوی اقاقی گرفته پیکر تو
خبر رسید که چشمان باغ غمگین است / که تکه تکه شده قامت تناور تو
از آن زمان که دلت را به آسمان دادی / گرفته عطر بهشت خدا سراسر تو
تو آن قناری سرخی که در تمام زمین / به گوش می رسد آوازهای آخر تو
به آسمان که رسیدی فرشته ها خواندند / سرود گرم رهایی، شب مقدر تو
میان کوچه ی هم نامت، آسمانی محض! / هنوز چشم به راهت نشسته مادر تو
دوباره یاد تو در قلب دفترم پیچید / دوباره بوی اقاقی گرفته سنگر تو
خبر رسید که چشمان باغ غمگین است / که تکه تکه شده قامت تناور تو
از آن زمان که دلت را به آسمان دادی / گرفته عطر بهشت خدا سراسر تو
تو آن قناری سرخی که در تمام زمین / به گوش می رسد آوازهای آخر تو
به آسمان که رسیدی فرشته ها خواندند / سرود گرم رهایی، شب مقدر تو
میان کوچه ی هم نامت، آسمانی محض! / هنوز چشم به راهت نشسته مادر تو
دوباره یاد تو در قلب دفترم پیچید / دوباره بوی اقاقی گرفته سنگر تو