قبلی |
بعدی
( 1 از 1 )
شاهینی که عاشقانه پر کشید ...
بــا اشک خویش، قبـــر تــو را رنگ میزند
این مادری که بوسه بر این سنگ میزند
مــادر نبــودهای کـه بدانی چه میکشـد؟
از چه به روی صورت خود چنگ میزند
مــادر نبـــودهای کـــه بـدانـی غم پســــر
آتـش بـه جـــــان مــــــادر دلتنـگ میزند
در استــوای هجــــر تو هـرچنـد سوختـه
امّـــا پـــر از غــرور دم از جـنـــگ میزند
با اشکهــای شعلــه ورش، دست بر دعـا
آتـش به هـــر چه فتنـه و نیــرنگ میزند
هــان ای شهیــــد! زنـدهی تــاریخ تا ابـد!
مـــرگــا بر آن کــه بــر ره تو اَنـگ میزند
در ایــن هــوای شــرجـیِ دور از تبـسّمت
کــمکــم تمــــــام آینـــههــا زنــگ میزند
میخواستم قصیـده بگویم به وصف تو
دیـدم که پـــای قافیــــههـا لنــگ میزند
این مادری که بوسه بر این سنگ میزند
مــادر نبــودهای کـه بدانی چه میکشـد؟
از چه به روی صورت خود چنگ میزند
مــادر نبـــودهای کـــه بـدانـی غم پســــر
آتـش بـه جـــــان مــــــادر دلتنـگ میزند
در استــوای هجــــر تو هـرچنـد سوختـه
امّـــا پـــر از غــرور دم از جـنـــگ میزند
با اشکهــای شعلــه ورش، دست بر دعـا
آتـش به هـــر چه فتنـه و نیــرنگ میزند
هــان ای شهیــــد! زنـدهی تــاریخ تا ابـد!
مـــرگــا بر آن کــه بــر ره تو اَنـگ میزند
در ایــن هــوای شــرجـیِ دور از تبـسّمت
کــمکــم تمــــــام آینـــههــا زنــگ میزند
میخواستم قصیـده بگویم به وصف تو
دیـدم که پـــای قافیــــههـا لنــگ میزند